جستجوی جدید

اگر از نتایج زیر راضی نیستید، جستجوی دیگری انجام دهید.

10 نتیجه جستجو برای: #محمدرضا_شجریان 

1

مثنوی مولانا – دفتر اول – بخش ۱ – سرآغاز

برای خرید تصحیح جدید مقالات شمس تبریزی اینجا را کلیک کنید. کانال تلگرام مثنوی‌خوانی. خوانش و توضیح مثنوی مولانا با رویکرد کاربردی و نیم‌نگاهی به مقالات شمس تبریزی: masnavikhany@ ۱ بِشْنو این نِی چون شِکایَت می‌کُند از جُدایی‌ها حِکایَت می‌کُند ۲ کَزْ نِیِسْتان تا مرا بُبْریده‌اَند در نَفیرَم مرد و زن نالیده‌اَند ۳ سینه خواهم شَرحه […]

2

غزل ۹ مولانا

  ۱ من از کجا، پَنْد از کجا؟ باده بِگَردان ساقیا آن جامِ جان افزای را، بَرریز بر جانْ ساقیا ۲ بر دستِ من نِهْ جامِ جان، ای دستگیرِ عاشقان دور از لَبِ بیگانگان، پیش آر پنهانْ ساقیا ۳ نانی بِدِه نان خواره را، آن طامِعِ بیچاره را آن عاشقِ نانْباره را کُنجی بِخُسبانْ ساقیا […]

3

غزل ۴۲۷ مولانا

  ۱ در دل و جانْ خانه کردی عاقِبَت هر دو را دیوانه کردی عاقِبَت ۲ آمدی کآتَش دَرین عالَم زَنی وانَگشتی تا نکردی عاقِبَت ۳ ای زِ عشقَت عالَمی ویران شُده قَصدِ این ویرانه کردی عاقِبَت ۴ من تو را مشغول می‌کردم دِلا یادِ آن افسانه کردی عاقبت ۵ عشق را بی‌خویش بُردی در […]

4

غزل ۵۳۳ مولانا

  ۱ رِنْدان سَلامَت می‌کنند جان را غُلامت می‌کنند مَستی زِ جامَت می‌کنند مَستان سَلامَت می‌کنند ۲ در عشقْ گشتم فاش‌تَر وَزْ هَمگِنان قَلّاش‌تَر وَزْ دِلْبَران خوش‌باش‌تَر مَستان سَلامَت می‌کنند ۳ غوغایِ رُوحانی نِگَر سَیلابِ طوفانی نِگَر خورشیدِ رَبّانی نِگَر مَستان سَلامَت می‌کنند ۴ اَفْسون مرا گوید کسی؟ توبه زِ من جویَد کسی؟ بی پا […]

5

غزل ۵۵۳ مولانا

  ۱ بی‌هَمِگان به سَر شود بی‌تو به سَر نمی‌شود داغِ تو دارد این دِلَم جایِ دِگَر نمی‌شود ۲ دیدهٔ عقلْ مَستِ تو چَرخهٔ چَرخْ پَستِ تو گوشِ طَرَب به دستِ تو بی‌تو به سَر نمی‌شود ۳ جانْ زِ تو جوش می‌کُند دلْ زِ تو نوش می‌کُند عقلْ خُروش می‌کُند بی‌تو به سَر نمی‌شود ۴ […]

6

غزل ۷۶۷ مولانا

  ۱ صَنَما جَفا رها کُن کَرَم این رَوا ندارد بِنِگَر به سویِ دَردی که زِ کَس دَوا ندارد ۲ زِ فَلَک فُتاد طَشْتَم به محیطْ غَرقه گشتم به درونِ بَحر جُز تو دِلَم آشنا ندارد ۳ زِ صَبا هَمی‌رَسیدم خبری که می‌پَزیدم زِ غَمَت کُنون دلِ من خبر از صَبا ندارد ۴ به رُخانِ […]

7

غزل ۱۴۰۳ مولانا

  ۱ آمده‌‌‌‌‌ام که سَر نَهَم، عشقِ تو را به سَر بَرَم وَرْ تو بگویی‌‌‌‌‌ام که نی، نی شِکَنَم شِکَر بَرَم ۲ آمده‌‌‌‌‌ام چو عقل و جان، از همه دیده‌ها نَهان تا سویِ جان و دیدگان، مَشْعلهٔ نَظَر بَرَم ۳ آمده‌‌‌‌‌ام که رَهْ زَنَم، بر سَرِ گنجِ شَهْ زَنَم آمده‌‌‌‌‌ام که زَر بَرَم، زَرْ نَبَرَم […]

8

غزل ۱۴۳۵ مولانا

  ۱ به گِردِ دل‌ همی‌گَردی، چه خواهی کرد؟ می‌دانم چه خواهی کرد؟ دل را خون و رُخ را زَرد، می‌دانم ۲ یکی بازی بَرآوَرْدی، که رَخْتِ دل همه بُردی چه خواهی بعد از این بازی دِگَر آوَرْد، می‌دانم ۳ به یک غَمْزه جِگَر خَستی، پَس آتش اَنْدَرو بَستی بِخواهی پُخت، می‌بینم، بِخواهی خَورْد می‌دانم […]

9

غزل ۲۰۳۹ مولانا

  ۱ رو سَر بِنِهْ به بالین، تنها مرا رَها کُن تَرکِ منِ خَرابِ شب‌گَردِ مُبْتَلا کُن ۲ ماییم و موجِ سودا، شبْ تا به روزْ تنها خواهی بیا بِبَخشا، خواهی بُرو جَفا کُن ۳ از من گُریز، تا تو هم در بَلا نَیُفتی بُگْزین رَهِ سَلامَت، تَرکِ رَهِ بَلا کُن ۴ ماییم و آبِ […]

10

غزل ۳۱۶۵ مولانا

  ۱ جان و جهان، دوش کجا بوده‌یی؟ نی غَلَطَم، در دلِ ما بوده‌یی ۲ دوشْ زِ هَجْرِ تو جَفا دیده‌ام ای که تو سُلطانِ وَفا بوده‌یی ۳ آه که من دوش چه‌سان بوده‌ام آه که تو دوش که را بوده‌یی ۴ رَشک بَرَم کاش قَبا بودَمی چون که در آغوشِ قَبا بوده‌یی ۵ زَهره […]